معماری خاک
رویکرد اتخاذ شده رویکردی است عینی و پدیدار شناختی . از طریق نوشتن "پیرامون" معماری ، و یا اولویت اصلی را به مسائل اجتماعی و سیاسی دادن ، چیزی حاصل نمی آید .معماری را باید با مناسبات خود معماری درک کرد . البته این بدین معنی نیست که معماری را رشته ای "مجزا و خود مختار" برشمریم . معماری به مثابه نوعی هنر ، به زندگی تعلق دارد . هدف آن نیز عبارت است از فراهم آوردن مکان هایی که زندگی بتواند در آن "به وقوع پیوندد" . مکان مجموعه ای از منابع یا احیانا ظرفی خنثی و بی طرف نیست ، بلکه در واقع محیطی است عینی و ملموس که نوعی نظم و منش و ویژگی در خود دارد . بدین ترتیب چنانچه در سویی راجع به زندگی سخن رانده شود ، و در سوی دیگر از مکان ، چنین چیزی بی معناست . "طراحی برای زندگی" به واقع شعاری بود که برای بیان هدف کلی جنبش مدرن به کار می رفت .
تفصیل این امر ، با توصیفی از جهان نو و نیاز انسان برای جهت گیری و تعیین هویت در آن ، آغاز می گردد . معماری به طور کلی این نیاز را از طریق سازماندهی فضایی و بیان صوری ، برآورده می سازد . اهمیت بنیادین این مفاهیم ، مدت ها پیش تشخیص داده شد لیکن تا امروز هیچ گاه بحث شایسته و درخوری در مورد آن صورت نپذیرفت .
واژه "ریشه ها" در این مقاله اشاره به ساختارهای ماندگار ( و نه زود گذر ) و الگویی ، و همچنین تجارب و یافته های دوره های تاریخی مربوط به آنها دارد . در برهه کنونی که ابعاد تاریخی معماری مجددا نقشی عمده یافته اند ، مشخصا مباحثی از این دست اهمیت می یابند . برای ممکن ساختن طرح این گونه مباحث ، در هر فصل بخش هایی نظری با ماهیتی کلی گنجانده شده است . شیوه عرضه این گونه مباحث ، گاهشمارانه یا زمانبندی شده نیست بلکه بر حسب مسائلی که جنبش مدرن را متاثر می ساخت ، سازماندهی شده است و به دنبال آن ، مسیر تکوینی که گیدیون آن را "سنت جدید" می نامید درج گردیده است . با این حال نوعی گاهشماری و یا زمانبندی نیز تلویحا به چشم می خورد که با عناوینی همچون "پیش از مدرن "،"مدرن"و"پسامدرن" نشان داده شده است .
کالبد طبیعی انسان از خاک است و طبیعت و سرشت وی برخواسته از خاک است و دوباره به خاک برمی گردد. کالبد معماری خاک نیز مانند کالبد انسان از خاک برخواسته و دوباره به خاک برمی گردد. این تجانس باعث سازگاری معماری خاک با سرشت آدمی شده است. کالبدها محل پرورش و اسباب پرورش نفس است و نفوس انسان ها نیز در کالبد طبیعی خود رشد یافته و متعالی می شوند.
طبیعت رحم پرورش برای انسان است و معماری نیز به عنوان بخشی از این طبیعت به هم وابسته و پیوسته ، به تناسب خود محل رشد و تعالی و پرورش انسان است. سازگاری بین سرشت آدمی و طبیعت بکر دستمایه تهیه این مقاله است . در این مقاله سعی در تبیین این موضوع از دیدگاه سنتی است .
تاثیر نامناسب بر طبیعت سابقه چندانی ندارد و این اخلالگری یک پدیده نسبتا تازه است که به دو عامل مهم مربوط می شود، یکی افزایش جمعیت انسان و دیگری تسلط جمعیت انسان بر طبیعت.
در مجادله زیست محیطی جاری در جهان هیچ چیز خطرناکتر از نگاه صرفا علمی به انسان نیست، نگاهی که ارتباط بشر را با ریشه های معنوی وی قطع می کند و وجود یک طبیعت تقدس زدایی شده را مسلم می کند.
باید زمینه ای فراهم ساخت تا انسان بتواند در یک محیط پاک و منزه به تلاشی معنوی مادی خود برای استمرار زندگی و بقای طبیعت حرکت کند چرا که بدون امنیت زیست محیطی جهانی، نمی توان امنیت ملی و حتی اجتماعی را تضمین نمود.
بیش از سه دهه است که رابطه انسان با جهان طبیعی به دلیل رخ دادن طیف وسیعی از بحران های محیطی، در مقوله های خاص و گاه تخریب محیط زیست را در زمین فراهم می سازد. انسان معنوی، همیشه طبیعت را چون وسیله بهتر شناختن آفریدگار کاویده است، شکل ها و فضاهای طبیعت از آنجا که آفریده ها و نمادهایی خدایی هستند، از هر آنچه آدمی خلق می کند ازلی تر و جامع ترند.
دنیای امروز، جهان سکولار ، جهانی غیر دینی و بی معناست که پدیدآمدن دوگانگی در شخصیت انسان معنوی را باعث می شود، معمار با رمز و نه هرگز به کلامی صریح سه چیز اصلی را به یکدیگر پیوند می دهد. ( آدمی – فضای معنوی – فضای کالبدی ) مهمترین مفهوم برای معماران این است که محیط مصنوع را با توجه به افزایش کیفیت زندگی و مرتفع ساختن نیازهای آیندگان بسازیم.
در این مقاله و پروژه سعی شده است علاوه بر نگاه علمی ، از منظر دین و معنویت نیز به انسان و طبیعت پرداخته و راهگشای رجعت دوباره انسان به خود و خدای خود باشد.
و در پایان :
حقیقتاُ تفکر درباره جامعه معماری حتی برای خودش هم کمی ناشناخته است چه برسدبه دیگران. درست است که از یک دوره به بعد معماری ما تاثیر گرفته از معماری غرب شد و دچار یک نوع عدم هویت؛ اما واژه معمار همواره و در طول تاریخ به انسانها اطلاق می شده و نه جمادات بی روحی که حتی کوچکترین نشانه هایی از عکس العمل در وجودشان به چشم نمی خورد...اما انگار معمار و معماری -هر دو -در جامعه ما تبدیل به الفاظی بی هویت شده اند که تنها از دریچه ترجمه دیگران معنا دار میشوند.این ماجرا آنقدر آگاهانه به سخره گرفته شده که خودمان هم باور کرده ایم معمار یک هنرمند با افکاری مبهم است که تراوشات پرمعنایش از فرط انباشتگی هنری برای دیگران بی معنا به نظر می رسد و اصولا رسالت یک هنرمند معمار نمونه ترجمه محض است از آنچه تاکنون به آن نیاندیشیده و هر آنچه از دنیای دیگران بی هنر دورتر باشد .
معماری دیروز ایران ارزشمند بود و سربلند، خاک را شرافت می بخشید و انسان را کرامت. "کارایی" و "پایایی" و "زیبایی" را پشت سر گذاشته بود و به "والایی" می اندیشید.
ترجمان آیات الهی بود و وحدت و عزت و معرفت و حکمت را در آجر و خشت و سنگ تجلی می داد.
معماری دیروز ایران "معماری" بود.
معماری امروز ایران چند است و چون است؟
معماری امروز ایران خاک را قیمت می بخشد و انسان را ثروت.
معماری امروز ایران را در رابطه با چهار مولفه کارائی، پایایی، زیبایی و والایی تحلیل و نقد می نماییم:



