حرکت در معماری

حرکت سیال ذهن

حرکت نسبت به فرم

فرم های پویا :

پویایی کلیت یک اثر نشانه پویایی اجزای آن ومتاثراز تناسب وشکل آن است. همان گونه که یک تصور کلی موجب پویایی آن کلیت و متشکل بودن اجزاء آن می گردد ، این اجزاء نیز در درون خود از سازمان و روشهای مشابهی پیروی می کنند ، به ترتیبی که تصور داخلی آن ها موجب ماندگاری زیر مجموعه های بعدی می گردد بطور کلی در هر اثر یک تحرک قوی یا ضعیف وجود دارد هر چقدر ساختمان متقارن و دارای تناسبات متعارف باشد پویایی را کمتر القاء می کند تا ساختمانی که عناصر آن متضاد و دارای پیچیدگی باشند .

دفرمه شدن :

 deformation در دوره رنسانس به وجود آمد. در این دوره هنرمندانی وجود داشته اند که نمی توانستند در تمامی زمینه ها به نتیجه برسند. در قرن 19 دیدگاه جدید ناتمامی و نرسیدن به کمال دست مایه هنرمندان شد در کار فوتوریست ما حرکت باعث دفورمیشن شد و اشیاء را در حال حرکت به تصویر کشید که ساختار آن نسبت به ساختار ایستا دفرمه بود.  دفرمیشن از طریق ایجاد تضاد ، تنوع و ابهام باعث ایجاد حرکت می شود که تضاد تنوع و ابهام در عوامل مادی و غیر مادی ایجاد می شود(عوامل مادی مانند مصالح، مقیاس، فرم و....وعوامل غیر مادی مانند نور، سایه و...). در دوران صفوی در میدان نقش جهان اصفهان نیز نمونه دفرمه شدن در کاخ عالی قاپو وجود دارد که نسبت به جداره ی میدان بیرون آمده و مسجد  شیخ لطف ا... نسبت به جدار ه ی میدان عقب نشینی دارد. و نحوه حرکت انسان ها را در میدان تغییر داده و مسجد شیخ لطف ا... ایجاد کشش می کند . راه حل های بسیار زیبایی که در مساجد شیخ لطف ا... و مسجد امام ( شاه ) اصفهان به صورت یک الگو درآمده ، قابل تأمل است .

ادامه نوشته

مفهوم طبیعت

مفهوم طبيعت در شرق و غرب

براي بيان اين مفهوم كلي در شرق و غرب ابتدا بايستي به ديدگاه انسان در مورد محيط و يا به طور كلي نسبت به طبيعت نظر داشت، اساس ساختن دست اندازي به طبيعت است. در بسياري از فرهنگ هاي شرقي ارتباط كاملاً نزديكي بين انسان و طبيعت وجود داشته و امروزه نيز گاهي اين ارتباط به چشم مي خورد . انسان خود را جزيي از طبيعت مي دانسته و به اين دليل در ارتباط چندگانه با آن بوده است. اين ارتباط نزديك هم به انسان و هم به طبيعت امكان ادامه زندگي را مي داده است. چنين ارتباطي بين انسان و طبيعت در جوامع غربي نيز وجود داشته اما بعدها جهان بيني مسيحي آن را تغيير داد.  اين ارتباط دوگانه از طريق مسيحيت تبديل به يك ارتباط مكث شد. براساس اين تفكر خداوند طبيعت را خلق كرده و بشر بايستي از آن استفاده كند. در شرق آسيا آنچه خدايي بود، عليرغم فوق طبيعي بودن ، نشانه ارتباط نزديك يا حتي در يگانگي با طبيعت قرارداشت. به اين ترتيب جمعاً باخود انسان نيز يگانه به حساب مي آيد. براساس تكليف غربي، به ناچار يك رشته روابط دو گانه به وجود مي آمدند: انسان ـ خدا،  خدا ـ طبيعت، طبيعت ـ انسان، عينيت ـ ذهنيت،‌جسم ـ روح و غيره كه هر كدام از اين روابط از طريق كنار گذاشتن يكي از قطب هاي تثليث حاصل مي شد.

 

ادامه نوشته